تماشا




در نگاه و روش استاینر چه مى بینم؟  

 

تجربه ى دوره ى که گذشت: 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 


این روزها هر چه به موعد رفتن نزدیک می شویم حس می کنم نسبت به محیط اطراف و روزمره هایی که کمتر در چشم عادت می نشستند حساس تر شده ام. دیروز انگار برای اولین بار سایه روشن نرده ها روی بالکن را دیدم! بعد از این همه تکرار!
نشستن به تماشای حرکت ابرها روی خورشید و رقص این سایه ها هم شوق و شگفتی مواجهه را داشت و هم اندوه جدایی. هم دل دادن بود و هم دل کندن. سایه های این سه سال نشست و برخاست روی بالکن را آنقدر به یاد ندارم که سایه های دیروز را. گرمی آفتاب و خنکی نسیم آن تماشا در خاطره ی حس هایم مانده اند، از تغییر دمای پوست بدن گرفته تا تغییر دمای حال و هوایم. خشمی که خنک شد، گرفتگی ای که نرم شد و لبخندی که نشست. 
مانده ام که مگر در همه ی این سه سال من رفتنی نبودم؟!

نگاه هر چه باشد و رویکرد در هر مسیر که باشد، خلوص می خواهد و استقامت.

حضور به آن منظر و جهت گیری می خواهد.

که باشی.

آن بودنی که در آن دیدگاه مورد نظر است را باشی.

نه آنکه ادای کسی را در آوری که در آن مکتب فرض می کنی.

نه آنکه ادای آن طور دیدن در آوری.

در نهایت عمق نگاه است که روی رفتار سوار می شود. هر چه بخواهیم ظاهر رفتار را اتوکشی کنیم، بدون آنکه باورمان باشد، نهایتا یک جایی خودمان را لو می دهیم. صدای درونمان در می آید.

حالا می خواهی به راه اسلام باشی یا مسیحیت یا بودا.

خواهی تابع استاینر باشی یا رجیو امیلیا یا مونته سوری.

هر کدام را که باور داری از آن شروع کن! آن را باش! 

واقعی باش! مرتبط باش! با خودت، با دیگران، با گلدان روی میز، با پرنده ی روی شاخه و گربه ی توی پیاده رو. 

به هر مرامی که هستی، مرتبط باش! 

راه زنده می شود و نشانگر

دیگر مهم نیست اسمش چه باشد

ارتباط.واقعیت.اصالت.حیات.



چرا بیدار شوم؟

بیدارى را برای چه به خواب راحت ترجیح دهم؟  

چرا در این صبح سرد زمستانى، پتوى گرم را کنار زنم و سر از بالش نرم بلند کنم؟

شور و شوقى که از درون بجوشد؟ 

یا معنایى که درونم را به بیرون پیوند زند؟ 

براى چه از جا بر می خیزم؟ 

به کدام سو؟ 


***

پسرک را به یاد مى آورم. آن روزها که به شوق مدرسه از جا مى پرید. و بعد ناگهان یک روز از رختخواب بیرون نیامد! گفت که خسته است، که حالش خوب نیست. فردا هم خسته بود و روز بعد هم. پرس و جو کردیم. ته همه ى بهانه ها مى رسید به یک جا؛ به کلاس دلبستگى نداشت. با آن مرتبط نبود. نه به معلم، نه به دوستى و نه به آنچه مى گذشت. دوست جانى اش از کلاس رفته بود. حلقه ی اتصالش با کلاس و درس بریده بود. 


***

آیا اویى در متن این جهان لمس مى کنم که صبحدم از یادش به شوق برخیزم؟ که حلقه ى اتصالم با زندگى باشد؟ 

آیا عطری هست که هواى دنیا را پرکرده باشد تا به هر نفس، بیشتر و مشتاقانه تر آن را بجویم و زندگى را به بوی او از خواب بیدار شوم؟





به دمی و بازدمی هوای تازه به درونم جریان می یابد و کهنگی و ماندگی خارج می شود. فرو دادن است و بیرون راندن.
«هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات»

گویی در روز و شب هم چنین گردشی برقرار است. نفس می کشیم؛
هوای زندگی درعالم بیداری را فرو می دهیم، ممد حیات جسمانی مان. که اگر این دم باشد بازدمش در شب چیست؟ روز کجای شب جاری است؟
و به هوایی دیگر، جریانات شب فرو روند، ممد حیات معنوی. آن وقت بازدمش در روز چگونه جریانی است؟ رد پای شب کجای روز پیداست؟

زمین نفس می کشد به گردشش به دور خورشید؛
رویش به خورشید مایل است. خشک و برگ ریز می شود. بارش آسمان و خشکی برگهای ریخته را فرو می دهد. سرد می شود و در خود فرو رفته. دانه ها در دل می پرورد، آماده ی رویش. 
کم کمک که به تمامی رو به خورشید کرد و گرم شد، می شکفد. از درون به بیرون می تراود. سبز می شود و گرم. آب و غذای فرو داده اش به بار می نشیند.

ماه که در مداری به دور زمین می گردد، آیا تنفسی دارد؟ در این ۱۲ گردش چه می شود؟ 
زمین می گردد و نور می گیرد. ماه می گردد و نور می رساند.
اصلا در مجموعه ی روابط کهکشانی چه جریان هایی است؟ در جسم عالم چه نفس هاست؟

نمی دانم آیا در طول سال قمری هم، تنفسی است؟ از آن هواها که روی ماهی به زمین وجودمان می رساند.
که در رمضان، بی برگی و خشکی خود را و بارش های آسمان را فرو دهیم. بارش روشنی، بارش تشنگی. بذرها در جان بپروریم. در خویش فرو رویم. خالی شویم.
در پایانش کم کمک که به نور روی او، گرم و روشن شدیم و جان تازه گرفتیم، از خویش به در آییم. جاری شویم در زندگی. جوانه بزنیم. امید که به باری نشیند. و باز فراهم شویم برای در خود فرو رفتنی دیگر.
عمری اگر دست دهد تا رمضانی دوباره
باشد به تماشا.

«از دست و زبان که برآید
کز عهده ی شکرش به در آید»

درد شروع توجه به یک نقطه است و مى تواند منشأ مواجهه ى بیشتر و آگاهى باشد.

وقتى براى اولین بار یا بعد از مدتها نرمشى انجام مى دهم، درد و کششى حس مى کنم، یا خشکى و گرفتگى اى. آنجاست که انگار عضله اى بیدار شده یا براى اولین بار کشف مى شود. آگاهى اى بیدار مى شود. که آن نقطه هست و مى خواهد حرکت کند. مى خواهد نفس بکشد. 

چند روزى که با مدارا نرمش را ادامه مى دهم، که به آن نقطه توجه مى کنم، نرم نرمک حرکت هایش روان مى شود و من از درد رها.


 

دبستانی که بودم نوشتن را دوست داشتم. البته نه آنقدر که پیگیرش شوم. گهگاه خاطره می نوشتم. یادم هست که سال پنجم درس انشا داشتیم. آن موقع هنوز از صنایع ادبی سر در نمی آوردم. یادم نیست در کلاس چه می گذشت و چه نکاتی می آموختیم. پیش از امتحانات نهایی، معلممان که چند باری مصحح انشاها بود، برایمان از بارم بندی انشا گفت و اینکه استفاده از اشعار شاعران نامدار یا تمثیل های رایج، بارم دارد و در ذهن مصحح خیلی خوب جلوه می کند. از قضا موضوع انشا بهار بود و از «نفس باد صبا» مدد گرفتم و بخیر گذشت. 

دوره ی راهنمایی، بسیار تشویق شدیم به استفاده از تشبیه ها و استعاره ها و کنایه ها. معلممان با چشمان بسته به نوشته هایمان گوش می داد و از آرایه های پیچیده ی ادبی حظ می برد. اگر در نوشته هایمان بجای چمن و سبزه، فرش زمردین پهن می کردیم، به به و آفرین نصیبمان بود. 

در دبیرستان، کلاس انشا را خیلی دوست داشتم. موضوع ها تنوع بیشتری داشتند. معلم سرزنده و با نشاطی داشتیم. یکی دو تا از سرودهای انقلابی دوران انقلاب را او سروده بود. اگرچه که آرایه های ادبی همچنان سوار بر قلمم مانده بودند، این بار معلم در نوشته هایمان بیشتر بدنبال معنا بود تا الفاظ. 

حالا بعد از چندین سال، حس می کنم قلمم حرکت تازه ای را تجربه می کند. همیشه دریافتم این بود که قلم بدست می گیرم و می نویسم. تازگی ها حس می کنم شاید گاهی هم قلم است که من را حرکت می دهد و تماشا و بودن مى نگارد.

در دوره ى یک ساله ى مربى گرى که گذشت، دور از انتظارم، تمرین براى نوشتن بود! باید مشاهداتمان را در قالب هاى مختلفى که هر کدام کاربرد خاصى داشت مى نوشتیم. یکى از قالب هاى ابتدایى و پایه اى، مشاهدات خام را مى طلبید. خامى اش به این بود که باید جایى بین چشم و ذهن مى ایستادیم و دیده ها را پیش از هر پردازشى روى کاغذ مى آوردیم. جزئى و در عین حال خلاصه.  در این قالب، تشخیص حس و روح صحنه با ما نبود. هر چه چشم بدن مى دید مى نوشتیم. خط هاى چهره ى بچه ها و حال عضلات و هر علائم ظاهرى که به چشم مى خورد و در راستاى موضوع مورد مشاهده بود نوشته مى شد ولى تشخیص اینکه این نشانه هاى ظاهرى، چه حسى را نشان مى دهند یا چه معنایى را مى رسانند با نویسنده نبود.  

کم کم که نوشتم دیدم چقدر برایم اینطور صاف و پوست کنده دیدن دشوار است. هوس کردم که خارج از محیط کودکانه هم این قالب را امتحان کنم و دیده هایم را بنویسم؛ از منظره ها گرفته تا پیشامدها. از دیگران گرفته تا خودم. شروع کردم به نوشتن از ظاهر صحنه. و به مرور، خود این نوشتن و نوشته ها انگار که آینه اى شده اند و مى خواهند چیزهایى نشانم دهند. تا اینجا که چشم کار مى کند:

در آیینه شان کلى گویى هایم را مى بینم و قضاوت هایم، و اینکه چقدر کلمات و معنى ها را مى پیچانم! اینکه با قصد آرایش دادنشان صافى و زلالى صحنه را مى گیرم. دارم فکر مى کنم اصلا چقدر لازم است من آرایه ى ادبى اى را بلد باشم یا شعرى و مثلى را از حفظ باشم تا بتوانم قلم بدست بگیرم وقتى مى بینى از دل منظره ى زنده ى طبیعت، با همین دیدن هاى عریان، استعاره و تشبیه زاییده مى شود. چه خوب مى شد اگر تکلیف شبهاى مدرسه، دیدن بود. صاف و خالصِ تماشا. 

دیگر اینکه مى بینم انگار مى شود صحنه را از زاویه هاى مختلف دید. چشم مى تواند از بیرون تماشا کند و باز بالا و بالاتر رود، و مى تواند به درون صحنه وارد شود و عمیق و عمیق تر فرو رود. انگار بخشى اش در محدوده ى اراده است و بخشى دیگر به تاب و توان بینایى. جاهایى هست که حس ناتوانى مى کنم از اینکه مى خواهم ببینم چه دارد در صحنه مى گذرد و نمى توانم.

گذشته از اینها، برایم جالب بوده که چطور این نوشته هاى خام در کنار استاندارد EYLF, مبناى برنامه ریزى فعالیتها براى هر کودک مى شوند.   

حالا هم که دوره تمام شده، هنوز هوس تماشاهایش هست. دفتر یادداشت کوچکى است که مى خواهم همراهم بماند براى ثبت دیدنى هایى که توجه را تکانى مى دهند و به خودشان جلب مى کنند. باشد که پیش از کلى شدنشان در ذهن، مقابل اجزاءشان بیشتر مکث کنم و قالب هاى قدیمى بر واقعیت صحنه هاى تازه پیشى نگیرند.    

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

El fútbol es un deporte encantador افزایش فالوور اینستاگرام Black Hat Haker Cindy Mehranjafarkhani آسانسور هیدرولیکی | بالابر هیدرولیکی | جک هیدرولیکی هشتم یار لوله کشی آب ساختمان ،لوله کشی آب خانگی بزن بخون - دانلود آهنگ جدید