چرا بیدار شوم؟

بیدارى را برای چه به خواب راحت ترجیح دهم؟  

چرا در این صبح سرد زمستانى، پتوى گرم را کنار زنم و سر از بالش نرم بلند کنم؟

شور و شوقى که از درون بجوشد؟ 

یا معنایى که درونم را به بیرون پیوند زند؟ 

براى چه از جا بر می خیزم؟ 

به کدام سو؟ 


***

پسرک را به یاد مى آورم. آن روزها که به شوق مدرسه از جا مى پرید. و بعد ناگهان یک روز از رختخواب بیرون نیامد! گفت که خسته است، که حالش خوب نیست. فردا هم خسته بود و روز بعد هم. پرس و جو کردیم. ته همه ى بهانه ها مى رسید به یک جا؛ به کلاس دلبستگى نداشت. با آن مرتبط نبود. نه به معلم، نه به دوستى و نه به آنچه مى گذشت. دوست جانى اش از کلاس رفته بود. حلقه ی اتصالش با کلاس و درس بریده بود. 


***

آیا اویى در متن این جهان لمس مى کنم که صبحدم از یادش به شوق برخیزم؟ که حلقه ى اتصالم با زندگى باشد؟ 

آیا عطری هست که هواى دنیا را پرکرده باشد تا به هر نفس، بیشتر و مشتاقانه تر آن را بجویم و زندگى را به بوی او از خواب بیدار شوم؟



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دل ديوانه طراحی سایت|طراحی اپلیکیشن|طراحی غرفه نمایشگاهی|طراحی کارت ویزیت|سئو و بهینه سازی استانبول اشعارزیبا فروشگاه فایل درگاه پرداخت وبمانی خاطرات زائرین علی بن موسی الرضا(ع)